جدول جو
جدول جو

معنی خام سوخته - جستجوی لغت در جدول جو

خام سوخته
(تَ / تِ)
مشوی یا مطبوخی که از درون خام و از بیرون بر اثر بسیار سوختن یا برشته شدن سوخته باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ کِ هََ اُ دَ)
آن پختن یا برشته شدنی که چیز را از درون ناپخته و نابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است. رجوع به خام سوز شدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
حالت آن پختن یا برشتنی که برشته شده یا پخته شده را از بیرون سوزانده ولی در درون هنوز اثری نگذارده است
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ تَ / تِ)
قسمی چرم که برنگ قهوه ای تیره است. چرمی برنگ قهوه ای تیره
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان کیذقان بخش ششتمدشهرستان سبزوار که در 25 هزارگزی جنوب خاوری ششتمد واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و115 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ تَ / تِ)
آنکه خرمن او سوخته است. کنایه از مفلس و بیمایه. آنکه مایه بباد داده است. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
زآنکه هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمع کس افروخته.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خَ مَتَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین، واقع در 15هزارگزی قزوین و چهارهزارگزی راه محمدآباد علم خانی. کوهستانی، معتدل. آب از چشمه و رود محلی. محصول آن غلات، بنشن، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و چوبداری. صنایع دستی قالی و جاجیم و جوراب بافی. راه آن مالرو و از محمدآباد علم خانی می توان ماشین برد. ساکنان از طایفۀ چگینی اند ولی تغییر مکان میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ / تِ)
نقرۀ سوخته را گویند همچو مس سوخته و آهن سوخته و مانند آن، کنایه از نقرۀ پاک و خالص و نرم. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(خِ تَ / تِ)
قرن محرق. در داروهای چشم بکار است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ زَ)
چیزی که قسمتی از آن سوخته شده باشد. که جزئی از آن سوخته و جزئی سالم باشد. که از آتش آسیب دیده اما به کلی نسوخته و از بین نرفته است: پس مردی از آن ترسایان انجیلی نیم سوخته برگرفت و سوی قیصر رفت. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ / تِ)
قسمی جامه است که تار و پود آن ابریشم خام است. قسمی پارچۀ ابریشمین که بمازندران کنند، نوعی کتان که بمازندران بافند که پرز دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم سوخته
تصویر نیم سوخته
آنچه کخ کاملا سوخته نباشد: (هیزم نیم سوخته)، قطعه ای از پارچه سوخته
فرهنگ لغت هوشیار